آواز خوشرو فریادگر تاریخ مازندران بود
واژه روز - علیاکبر شکارچی: مردم هنر پرور، اهالی موسیقی ایران و مازندران؛ بسیار متاسفم که با اندوهی گران و چشمانی گریان خبر درگذشت دوست خوشخوان، خوشنواز و موسیقیدان کمنظیر مازندران، ابوالحسن خوشرو را به شما و خانواده گرامیش تسلیت میگویم.
این خواننده برجسته چهاردهم دیماه 1325 در روستای ساروکلای مازندران چشم گشود و در دهم اسفند 1398 پس از تحمل دلیرانه سرطان چشم بر جهان فروبست. درود بر همسر گرامی و خانواده عزیزش که او را پروراندند و در شرایط سخت بیماری مانند چشمان خود از او مراقبت کردند.
ابوالحسن در خانوادهای هنرمند با موسیقی آمیخته شد، نینوازی «لـلهوا» را سینه به سینه از پدرش ابوطالب آموخت و در جوانی از هنرستان موسیقی تهران فارغ التحصیل شد. او علاوه بر نینوازی با خوانش ترانههای مازندرانی با صدای جادویی و سحرآمیز خود به خوانندهای صاحب سبک و منحصر به فرد بدل گردید. بخت یار من بود که حدود سی سال پیش در آلبوم «موسیقی مازندران» محمدرضا درویشی با این پدیده و نابغه دوران آشنا شوم و با کمانچه، آواز امیری او را جواب دهم. هنوز صدای پرطنین و پرتحریر او در گوشم میپیچد، حقیقتا تا آن زمان نه در سرزمین خود یعنی لرستان و نه در هیچ جای دیگر چنین صدا و آوازی سرکش و عصیانگر نشنیده بودم. آوازی که فریادگر تاریخ مازندران و پیامرس غم و اندوه و شادمانی مردم آن دیار بود. صدایی که هر کس برای اولین بار میشنید، انگار به بهشتی از شعر و موسیقی و بیانی پراحساس وارد میشود. بسیار شگفتانگیز و پر فراز و فرود مانند امواج دریای خزر و پیچیدگی و سربلندی سروهای جنگلهای مازندران.
من به رسم مازندرانیها او را عمو مینامیدم. ارتباط ما با دوست مشترکمان زندهیاد احمد محسنپور موجب شد تا دوستیمان بیشتر به هم آمیخته شود. اکنون که این دو هنرمند برجسته در قید حیات نیستند، میدانم برای دوستان مشترکمان فقدان این دو عزیز چه غم بزرگیست بر دل آنان و اهالی موسیقی مازندران.
آثار فراوان به جا مانده از ابوالحسن در کنسرتهای داخل و خارج و آلبومهای گوناگون بزرگترین منبع آموزش بشمار میرود. اطمینان دارم خداوندگار موسیقی جان آواز و اندیشه موسیقی او را بر جان نسلهای این دوران و نسلهای آینده جاری خواهد کرد.
حدود دو ماه پیش در رونمایی از آثار آیینی و حماسی ایشان در سالن دانشگاه آمل در وصف او سخن گفتم و ساز و آوازی به افتخارش اجرا نمودم.
آن شب آخرین دیدارمان بود، او را برای آخرین بار دیدم و بوسیدم و گریان از هم جدا شدیم.
بدورد ای قرقاول بلندپرواز و رنگین نوا
بدرود ای شهره به آفاق بیادعا
بدورد ای صبور و عاشق و مهربان
علیاکبر شکارچی / دهم اسفند 1398