دغدغههای ذهنیام را با هنر بیان میکنم
واژه روز - اشکان جهانآرای: بسیاری از ایرانیها میتوانند هنرمند باشند. یعنی استعدادهای هنری زیادی وجود دارد که ممکن است با یک جرقه شکوفا شوند. مانند «عارف رودباری شهمیری» که بر اثر یک اتفاق فهمید استعدادی در مجسمهسازی دارد و حالا یکی از مجسمهسازهای شناخته شده در محافل هنری است. کارگاهی زیبا و مجهز و البته بسیار تمیز در روستای «پنبهچوله» ساری دارد که همراه با «فرانک یوسفی» همسرش در آن فعالیت هنری خود را ادامه میدهد. دور از هیاهوی شهر و در کنار هممحلیهای خودش. کارگاهش چیزی کمتر از یک گالری هنری در دل شهر ندارد؛ هم کارگاه است و هم نمایشگاه. آثار ریز و درشت زیادی خلق کرده که برخی از این آثار در کارگاه وجود دارند.
گاو شخصیت اصلی بیش از 90 درصد آثار او هستند و همین موضوع آثارش را به بوم مازندران بیشتر پیوند زده است. با این تفاوت که گاوهای کارگاه او با چالشهای اجتماعی و سیاسی جامعه امروز پیوند خوردهاند. شهمیری آبان 94 یک نمایشگاه با عنوان «شاخ بازی» در گالری سیحون برگزار کرد. برخی از آثارش در موزهلری «دیدی» ایزدشهر به نمایش در آمده است و برخی آثارش نیز به مشتریانی در کشورهای دیگر فروخته شده است. او تا کنون آثارش را در چند نمایشگاه انفرادی و گروهی ارائه کرده و با استقبال هنردوستان نیز مواجه شده است.
او دوره آموزشی طی نکرد. هنرمندی خودآموخته است که حالا در سن 31 سالگی، آثارش توجه بسیاری از صاحبنظران را به خود جلب کرده است. عجیب اینکه بر اثر یک اتفاق دریافت میتواند اثر هنری خلق کند. داستان هنرمند شدناش بیشباهت به شاعر شدن «بابا طاهر» نیست. از این هنرمند جوان مازندرانی حالا چند اثر در فضای شهر ساری از جمله بوستان ملل به عنوان بخشی از حافظه تصویری شهروندان تبدیل شده است. تصویر یکی از آثار جدیدش که از ضایعات فلزی ساخته شده و به انسانهای فضایی شبیه است نیز این روزها روی بیلبوردهای شهر ساری برای تبلیغات یک فروشگاه محصولات رایانهای انتخاب شده است. این یعنی آثار رودباری توانست در جامعه جای خود را پیدا کند.
آخرین رویدادی که رودباری شهمیری در آن حضور داشت سمپوزیوم مجسمهسازی اصفهان بود که هفته گذشته برگزار شد و او در کنار بسیاری از هنرمندان برجسته مجسمهسازی، ایدههای هنری خود را به اثر تبدیل کرد. گفتوگو با «عارف رودباری شهمیری» را بخوانید:
از کجا وارد این هنر شدید؟
من یک مجسمهساز خودآموخته و تجربی هستم. حدود 7 سال پیش به خاطر ریختن موهایم حال خوبی نداشتم. خیلی از این موضوع ناراحت بودم. برای وقتگذراندن به ساحل میرفتم. یک شب خیلی اتفاقی با دوستانم کمی شن و ماسه جمع کردم و با چوبهای بستنی به ماسهها شکل دادم. دیدم بعضی از مسافران واکنش نشان دادند و از همان طرحهایی که پیاده میکنم عکس میگیرند.
یعنی هیچ برنامهای برای مجسمهسازی نداشتید؟
نه، به هیچ وجه. من فقط در حال کاری بودم که به من آرامش دهد و سرگرمام کند. جمع شدن مردم و عکس گرفتنشان تأثیر زیادی در من داشت. احساس کردم نیرویی در من وجود دارد که میتوانم روی دیگران تاثیر بگذارم. مردم گاهی مسیر را نشان میدهند. به نظرم واکنش مردم باعث شد من مجسمهساز شوم. پس از آن اتفاق هر جمعه کارم این بود که در ساحل، مجسمه شنی بسازم. مدتی بعد تصمیم گرفتم هر روز در ساحل مجسمههای بزرگ درست کنم. از بس که تحت تاثیر مردم قرار گرفتم با بچههای پنبهچوله به ساحل میرفتیم و کار میکردیم. کار به جایی رسید که جمعهها برخی افراد حتی از غرب استان میآمدند تا ببینند «عارف رودباری» چه مجسمهای میسازد. از جایی به بعد هم دیگر آثارم را نقد میکردند که همین نقدها باعث میشد برای بهتر شدن اثر بعدیام پژوهش کنم، بخوانم، فکر کنم و بیشتر وقت بگذارم.
مدتی بعد وارد فضای مجازی شدم. آن زمان فیسبوک شبکه مجازی پرطرفدار ایرانیها بود. عکسهای آثارم را میگذاشتم و بازخوردهایی میگرفتم. یک مخاطب داشتم که همیشه برایم پیام میگذاشت و در هر پیام هم به من میگفت «چرا این انرژی را در ساحل صرف میکنی؟ با متریالی کار کن که بماند.» باز هم نمیدانستم چه کاری کنم. فقط میدانستم که دستگاه جوش هم یکی از ابزار مجسمهسازی است. چون هر مجسمه فونداسیون دارد و فونداسیون را هم باید با دستگاه جوش اجرا کنم. هنوز نوع کارم را انتخاب نکرده بودم. با چند تکه ورق بدون هیچ اطلاعی از این شیوه کار جوشکاری را شروع کردم و آرامآرام با در کنار هم چیدن همین تکهها دیدم چیزی شبیه گاو شکل گرفت. خودم نمیدانم این گاو از کجا آمد و ساخته شد. هنوز هم کارهای من همینطور هستند. در لحظه ایده میآید و فرم میگیرد.
به مرور کارهایم جدی شد و وارد این فضا شدم. وقتی آثارم دیده شد و مورد توجه قرار گرفت و مشتریانی در خارج آنها را خریدند، انگیزهام بیشتر شد. کمکم مجسمهسازی برای من شد دغدغه و مسیر؛ تا جاییکه در انتخاب همسر نیز اثرگذار بود و با یک هنرمند مجسمهساز اهل اصفهان ازدواج کردم.
پرداخت و پرورش این استعداد چطور اتفاق افتاد؟
همه چیز تجربی بود. مجموعهای کار کردم و نزد یکی از هنرمندان استان رفتم تا نکاتی را بیاموزم. از من آثاری به عنوان نمونه کار خواست. وقتی کارهایم را دید گفت برو دنبال کشاورزی! آن حرف باعث شد انگیزه بیشتری برای اثبات خودم پیدا کنم. افرادی که حمایت نکردند هم به من قدرت زیادی دادند تا کار را پیش ببرم. به خاطر همین پیِ هیچ استادی نرفتم. فضای کاری کوچکی داشتم و اثر میساختم. اما چون عشق در کار بود لذت میبردم.
برای من مهم است که اثر بکر باشد. وقتی از کسی تاثیر میگیری ناخودآگاه رد پای او در آثارت دیده میشود. اساتید زیادی را داریم که هنرجوهای خوبی تربیت کردند، اما در آثار هنرجوهایشان گاهی اندیشه خود استاد دیده میشود. دوست دارم آثارم امضای خودم را داشته باشند.
در آثار شما چالشهای اجتماعی و حتی سیاسی دیده میشود. این هنر سیاستزده نمیشود؟
معتقدم هنرمند نباید پاستوریزه باشد. اینکه فقط یک مجسمه تولید شود، حتی اگر تکنیکها و معیارهای فنی هنر در آن به خوبی و دقیق رعایت شده باشد برای من راضی کننده نیست. اما وقتی در کنار آن قرار میگیری و تاثیری میگذارد یعنی کار درست انجام شد. این تاثیر باید باشد. متاسفانه آنچه که در جامعه کم نداریم معضل است. من هنرمندم و به عنوان باید معضل را در کارهای خودم بیاورم.
خب چرا با گاو؟!
چون فکر کردم میتوانم روی گاو مانور زیادی بدهم. ما در فرهنگمان وقتی میخواهیم کسی را بد جلوه دهیم میگوییم گاو است. من خواستم ثابت کنم که هم نگاه ما به گاو درست نیست و هم اینکه از این تلفیق پیامهای بیشتری را برسانم.
قبول دارید کارهای شما با این انتخاب بومیتر هم شدهاند؟
بله. زندگی من در روستا و مازندران هم در این انتخاب بیتأثیر نبود. چون بچه روستا هستم خواستم این بافت را در هنرم داشته باشم. میتوانستم کارگاه را در نقطه دیگری تاسیس کنم. حتی چند پیشنهاد داشتم که کارگاهم را به نقطه دیگری منتقل کنم. اما تاکید کردم که در همین فضا میخواهم کار کنم. همین فضا را ببینم و مشکلات جامعهام را در همین روستا به هنر پیوند بزنم.
طراحی کارها چقدر طول میکشد؟
کارهای من به هیچ وجه اتود ندارند. همه کارهایی که ساختهام ذهنی هستند. در لحظه فکر میکنم و ساختن آغاز میشود. همه کارها فرم دستم هستند و قالبشان را در ذهن میسازم. برای من مهم این است که هویت و مفهوم داستان مشخص باشد.
در آثار شما مفهوم خیلی رو قرار دارد. انگار جزو آن دسته هنرمندانی نیستید که اعتقاد دارند اثر باید خیلی پیچیده باشد.
درست است. حدود 3 سال پیش در موزهگالری «دیدی» ایزدشهر با هنرمندی همکلام شدم که تعبیر خوبی در این زمینه داشت. میگفت: «هنر نباید چیستان باشد، بلکه باید حل معما باشد.» الان خیلیها ادای پیچیدهای از هنر را ارائه کند. هنر باید حل یک چالش باشد و تلنگر بزند. باید روزمرگی را به چالش بکشد. هر کسی وظیفه دارد در هر هنری طوری اثر بسازد که مخاطب را درگیر یک ماجرا کند. هنر باید جریان امروز زندگی مردم باشد. اگر هنرمندان در حال تلنگر زدن به جامعه باشند بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
با این کار اثر دچار مرگ نمیشود؟
نه. چالشهای ذهنی جامعه در حال تکرارند. مثلاً موضوعی مانند مرگ چگونه میتواند تکراری شود؟ انسانها همیشه در جدال با روزمرگیها هستند و همین روزمرگیها و چالشها همیشه به اشکال مختلف تکرار میشوند. حتی اگر موضوع انتخاب شده کهنه شود، اثر همیشه ماندگار است.
مجسمهای از یک گاو دارم که در مقابل ذرهبینی نشسته و آنسوی ذرهبین استخوان جمجمه گاو را میبیند. این اثر برآمده از حس و حال من پس از حضور در مجالس ترحیم و تدفین است. اینکه همیشه فکر میکنیم مرگ برای همسایه است. خواستم تاکید کنم که مرگ بیشتر از چیزی که تصور میکنیم نزدیک است.
مواد مورد استفادهتان برای تولید اثر چوب و فلز هستند؟
اصلا از چوب برای تولید اثر استفاده نمیکنم. چوبها فقط در برخی آثار نقش پایه را دارند. فقط با فلز کار میکنم. فلز را به عنوان مادهای سخت انتخاب کردم که بیشتر روی مخاطب تاثیر بگذارد. فلزهای مورد استفادهام هم فلز ضایعاتی و ورقهای باریک بندیل فلزات است. نخواستم هزینه زیادی هم صرف شود.
به جز مجسمه تابلوهای ساخته شده با فلز هم دارید.
اینها شیطنتهای هنری من هستند. من مجسمهساز هستم؛ اما نجاری میکنم، نقاشی میکشم و پاپیهماشه کار میکنم. چون معتقدم وقتی یک هنرمند در یک حیطه هنری کار میکند نباید فقط روی آن متمرکز شود، در واقع نمیتواند اینگونه باشد.
اولویت در موضوعاتی که به چالش میکشید چیست؟
هر چیزی که من را به چالش بکشد وارد کار میکنم، گفتم که به موضوع فکر نمیکنم. من با هنر دغدغههای ذهنی خودم را بیان میکنم. مثلا وقتی در فضای مجازی درگیر اعتیاد جامعه به عکسهای سلفی شدم مجموعه مجسمه عکس سلفی را تولید کردم که در نمایشگاه گالری سیحون توجه مخاطبان را به خود جلب کرده بود. از چالشهای اقتصادی جامعه مجسمه «نفت و گاو» را ساختم. وظیفه من هنرمند است که به جامعه تلنگر بزنم.
یک سری عناصر هم در آثارتان وجود دارد که بومی است. مثلا در برخی مجسمهها داس یا بیل جای شاخ گاو استفاده شدهاند. دلیل این انتخاب چیست؟
خواستم اصالت گاو را به اثر بدهم. گاو ارتباط نزدیکی به مفهوم کار کردن دارد. یک سری جاها هم شیطنت است. مثلا وقتی نیمی از پیکره گاو واژه «گاو» است، تاثیرگذاری نام بر رفتار انسانها را روایت میکند.
چه شد که از آثارتان نمایشگاه برگزار شد؟
نمایشگاه اول من آبان 94 در گالری سیحون با 52 اثر برگزار شد. راستش پیگیر برگزاری نمایشگاه هم نبودم. مدیر گالری سیحون آثارم را در کارگاه دید و پیشنهاد کرد که نمایشگاهی داشته باشم. ابتدا مخالفت کردم و گفتم که این کارها عشق و علاقه من هستند. به عبارتی پیش از اینکه آثارم نمایشگاهی شوند، برای دل خودم کار میکردم. اما متقاعد شدم و نمایشگاه برگزار شد که بازتاب خیلی خوبی داشت. 50 درصد آثار آن نمایشگاه هم به خارج از کشور فروخته شد. همیشه تلاش میکنم که آثارم حرفی برای گفتن داشته باشند و پیامی را انتقال دهند. به نظرم با آثارم توانستم ارتباط خوبی با مخاطبان برقرار کنم.