نقدی بر فراخوان جشنواره کرونائی استان مازندران

واژه روز-مجتبی دهدار:مستحضرید که کرونا تشت بسیاری از نابسامانیهای دول دنیا را از بام ادعا و هیمنهی بیست و یک قرن تجربهی همزیستی بشر فرو افکند. بیگمان ما نیز از این قاعده مستثنا نشدیم و شاهد، همین خبرهای پر تکرار این روزهای رسانههای حقیقی و مجازی، از شلم و شوربای مدیریت بحران و غیر بحران ما و الخ. اما یکی از این حرکاتی که کرونا به کمر آن که به تعبیر فروغ شعر معاصر ما، میرفت صبور، سنگین و سرگردان، بدون این که بتوان به او فرمان ایست داد، زد، تئاتر جشنوارهای ما بود. جشنوارههایی که سالها گفتند و گفتیم که نه تنها با ذات تئاتر در تباینی آشکار قرار دارد، که این اواخر با آن به عناد برخاسته و خالق گونهی هنری تازهای گشته که هرچه تنومندتر میشود، سفت تر گلوی تئاتر و تئاتری جماعت را میچسبد و راه نفس کشیدن را بر ایشان تنگتر میکند. القصه، کرونا چه روشنگرانه بر این تاریکی غفلت و سرگردانی آفتاب بر افکنده؛ اگر چشم بگشاییم!
جشنوارهی مونولوگها
اگر بنیان تئاتر بر فرهنگ دیالوگ استوار است؛ و درخت اگر از ریشه به برگ و بار مینشیند؛ جشنوارههای تئاتری ما با که سخن میگویند؟ مثلا بر هر تئاتری این سرزمین سبز مبرهن است که در همین جشنوارهی استانی تئاتر مازندران که هر ساله بخش اعظمی از بودجهی هنری اداره کل فرهنگ وارشاد، صرف هزینههای آن میشود، علیرغم اینکه تماشا برای عموم مردم رایگان است و از هر رسانهی استانی در حد وسع و قدرتش برای تبلیغ آن بهره گرفته شده، تعداد تماشاگران غیر تئاتری، به عدد انگشتان یک دست هم نمیرسد و به لطف سیاستهای هر روز بدتر از دیروز جشنواره، همان تماشاگران تئاتری نیز در چندسال گذشته، رغبتی به دیدن تئاتر –اگر خود کاری در جشنواره نداشته باشند- نداشته و ندارند.
به بیانی اگر تئاتر از دیالوگ میان هنرمند و مخاطب است که شکل میگیرد، طبیعی است که مخاطب تئاتری جشنواره به ما می گوید که تئاترهای جشنوارهای، با این نوع مخاطب سر سخن دارند و اگر این روزها، این مخاطب هم رغبتی به هم کلامی با این تئاترها ندارد، یحتمل، از دردها و مسائل این مخاطب هم سخن نمیگوید! و خیلی شفاف باید گفت که اگر عکسها و آمارها، از حضور مسئولین در جشنواره می گویند و حمایتها از مسئولین است و ... پس معلوم میشود که این نوع تئاتر با مسئولین ما و دردها و دغدغههای اینان سر سخن دارند! جشنوارهی بی مخاطب، از نیاندیشیدن به مخاطب در سیاستهای برگزاری جشنواره برآمده است. به حق چه بخشی از بحثهای شورای سیاستگذاری جشنوارهها به درگیر کردن مخاطب و فراهم نمودن شرایط حضور آنها صرف شده و چه جریانی تعیین شده تا راهکارهای تعین این سیاستها را برای ما بر شمرد و یا از نتیجهی آنها ما را مطلع سازد؟! مثلا از جشنوارهای که به صورت فشرده ی پنج اجرا در روز و در ساعتهای غیر متدوالی چون هشت صبح و ده صبح به اجرای نمایشهایش میپردازد، چگونه می توان انتظار داشت که مخاطبان را در این هنگامهی مسائل اقتصادی از سرتاسر استان به ترک کار و به تبع روزی شان ترغیب کند و به تماشای تئاتر وادارد؟! این زخم البته به ریشههای عمیقتری هم میرسد؛ آنجا که اگر هم همهی این شرایط مهیا باشد، تئاتر جشنوارهها از چه سخن می گویند که مخاطب احساس نیاز کند که با آن به گفتو گو برخیزد؟! تئاتر بیمخاطب آیا همان انسانی نیست که در خلوت با خود سخن می گوید و این روزها مسئولین! آدم به یاد قرون تاریکی وسطی در تاریخ تئاتر می افتد که کلیسا با تغییر در جهان بینی تئاتر، جهان را عرصهی نمایش و خدایان را تماشاگر این صحنهی بزرگ بازیگران انسانی تعبیر کرد.
اما ببینیم کرونا با این بی سر و سامانی چه کرده است! با یک نگاه سرسری به فراخوان جشنواره بدیهی است که آنچه البته بدان اصلا پرداخته نشده، جایگاه مخاطب در جشنواره است! در بندی از این فراخوان میخوانیم: «شیوهی برگزاری و محل اجرای آثار در مرحلهی نهایی به تشخیص شورای سیاستگذاری جشنواره و مطابق با نظر ستاد استانی پیشگیری و مقابله با کرونا خواهد بود.» حالا که اخبار وضعیت هشدار و قرمز شهرها هر روز بدتر از دیروز هست و روزنهی امید به کشف واکسن در این روزها کم سو تر، تکلیف اجرای نمایشها در جشنواره تقریبا مشخص است! پس کرونا نشان داد که در سیاست جشنوارههای ما آنچه اهمیت دارد –به تعبیر فراخوان- «روشن نگه داشتن چراغ تئاتر» است و نه سخن گفتن با مخاطب بشری! اما این خود حکایتی است که آنچه قرار بود چراغی برای راه بشر باشد، روزی به جایی برسد که باید چراغش را روشن نگاه داشت و با که باید گفت ستونی در این خانه است که ستونی برای ستون بودنش باید بر آن زد!
تئاتر آژیتاسیون و پروپاگاندا
تئاتر قرار بود از چه بگوید و این همه تاریخ فلسفیدن در کاربرد تئاتر از افلاتون و ارسطو تا امروز از چه می گویند؟ نه تنهی تناور تئاتر از شک و پرسش بر چیستی و چگونگی جهان بر میآید و به تعبیر ارسطو از چه میبایست بود و چه نمی بایست بود تاریخ سخن میگوید؟! پس اگر تئاتر را بخواهیم به موجودی زنده تشبیه کنیم، بیگمان تئاتر «سگ تیزدندان نگهبان جامعه» است! پس سگی که بر گرگهای پلیدی جامعه دندان نشان نمیدهد، همان سگ بی دندان و سالخوردهی چوپان است که جز خوردن نان چوپان بهرهای برایش ندارد! البته اگر به عقل چوپان تردید وارد نکنیم، شاید چوپان خاطرهای از رشادتهای سگ دارد و به حسب ادای دین و وظیفه بخواهد که از سگ پیر و بی دندانش نگاهبانی کند! اما به هر حال نمی توان منکر آن شد که آنچه در کنش چوپانی، به تعریف و عملکرد پرسناژ سگ مرتبط است، هیچ آشنایی با این سگ بی دندان و سالخورده ندارد! حالا برگردیم به فراخوان و بندهای اهداف و اولویتها را مرور کنیم و ببینیم این موضوعات پیشنهادی سیاستگذاران و مسئولین جشنواره، چه تفاوتی با کشیدن دندان تئاتر دارد!؟ آیا هنرمند در تعریف، قرار نبود وجدان بیدار جامعه باشد که دردهایش را چه بسا زودتر از بقیه تشخیص دهد و به واکنش برخیزد!؟ این تلنگر 13 بندی در فراخوان که: «آهای تئاتری! برخیز و بیدار باش و این موضوعات و دردها را ببین و حرکتی کن!»؛ آیا این همان فریاد بر خوابزده و یا خود را به خواب زده نیست! و اگر چشم در چشم واقعیت بدوزیم، آیا نتیجهی این همه موضوع در فراخوانها، آن نیست که جشنوارههای استانی ما به جای تئاتر، به موزه ی آئینها و یادوارهها و پاسداشتها و مرورها بدل شدهاند؟!
زودپز تئاتری
تئاتری که ظرفش نبوغ هنرمند است و محتوایش چالشها و دردهای جامعه، مثل هر غذای دیگر بشری، زمان خودش را برای جا افتادن، و بعد، خوشمزه و مشتری پسند بودن میخواهد! این هنر سالهای جشنوارههای ماست که به جای اینکه مطابق تعریف خود، ویترین آثار یکسالهی بازار پر رونق اجراهای عمومی ما باشند، خودشان بهانه و مقصدی برای تولید تئاتر می شوند و درست همینجاست که اگر آن ظرف و آن محتوا هم فراهم باشد، انتظار تولید آثار ناب هنری از آن نمیرود! با یک نگاه آماری به راحتی می توان دید که تقریبا هشتاد درصد آثار نمایشی جشنوارههای استانی ما به فاصلهای کمتر از سه ماه مانده به آخرین مهلت شرکت در جشنواره، به اجرای عموم میروند و یا جانگدازتر، آغاز به تولید اثر می کنند!
پتهی این سیاست غلط و یا بهتر، بیسیاستی غلط را نیز کرونا بر روی آب ریخته است! از تاریخ انتشار فراخوان تا مهلت ارسال آثار در سال 99، فاصله ای در حدود یک ماه زمان است! شما بخوانید یک ماه زمان برای تولید آنچه تئاتر می نامیم!
باری با نگاهی دقیق بر تعاریف و اجزا و تاریخ جشنوارهها و در نظر گرفتن ذات و کارکرد تئاتر، می توان در رثای بسیاری از این دردهای جشنوارهای، در حوزهی داوری و شکل برگزاری و غیره و غیره قلم فرسود. اما پرداختن به شاخهها و برگها و میوهها، وقتی ریشه در مرداب فساد و نابودی است، بر عبث پاییدن است. هم غرض از این مرقومه انگشت اتهام بلند کردن برای این دبیر و آن مدیر و این و آن شرکت کننده نیست که مثل همیشه با نقد منتقد، آگاهانه و یا ناآگاهانه چشممان را بر حقیقت فراموش شدهی ارزشها ببندیم و به خلط کردن آن با ضد ارزشها همت گماریم. تاکید می کنم که این سخن سالیان اهل درد هنر تئاتر این سرزمین - که یا ناباورانه تن به اشتباهات بی شمار این جشنوارهها نداده و یا با تجربهای کوتاه در آن، از آن گریخته است! - بوده و هست. حرف مقدمه را تکرار می کنم که این چالشهای بنیادین، در طول سالیان شکل گرفته و در طول سالیان، رفتنی است اما به قول فروید، آگاهی، مقدمهی تغییر است و به نظرم کرونا این زمینه را فراهم کرده که چشم بگشاییم و بنگریم!
