- مازندران - روایت کیوان پهلوان از رفاقتش با فواد و داستان سازها

روایت کیوان پهلوان از رفاقتش با فواد و داستان سازها

تاریخ 22 تیر 1399 ساعت 11:52:51
منبع: همشهری
کد خبر: 000836
کیوان پهلوان-  ‌مدرس، نویسنده و پژوهشگر موسیقی
روایت کیوان پهلوان از رفاقتش با فواد و داستان سازها

من در ۶، ۷ سالگی با در و دیوار و قابلمه و صندلی ریتم می‌گرفتم و بی‌قرارانه دنبال‌ساز پوستی بودم. در 10 سالگی فردی کولی، سازفروش، دایره‌زنان از کنار خانه‌مان گذشت. سراسیمه به بیرون دویدم و به ‌ساز زدنش گوش کردم و قیمت سازش را پرسیدم. گفت: 2 تومن.

خواهش کردم بایستد تا بروم و پول را بیاورم و دایره را بخرم. او ایستاد و رفتم و از پول پس اندازم ‌ساز را خریدم. این‌ساز ده‌ها سال‌ ساز و مونسم بود. پوست قشنگ و صدای خوبی داشت و با خودش خاطره‌هایم را نیز ضبط و ثبت می‌کرد. تا اینکه سی و چند سال بعد که پیش دوست نازنینم فواد توحیدی برای تحقیق درباره دف و دایره کرمان به شهر کرمان آمدم و او ‌ساز دستش را که از پدربزرگش به یادگار مانده بود با تقاضایم به من هدیه کرد و با آرامش تمام گفت: من ‌ساز را حفظ کرده بودم تا شما بیایید! این برخورد زیبا، عجیب و پر از مهر او مرا دگرگون کرد و فکر نمی‌کنم هیچ‌گاه مهرش از دلم بیرون برود.

آخر، از اوایل سال‌های ۱۳۷۰ که من تحقیق‌ ساز دف و دایره را آغاز کردم و اواخر همین دهه این مرد را دیدم، برای تحقیق این ‌ساز بسیار سفر کرده بودم و چیزهای بسیاری اندوخته بودم؛ اما هنوز خیلی کار مانده بود. گفته بودند که دف و دایره در استان کرمان و به‌ ویژه شهر کرمان اصالتی ندارد. جالب اینکه اگر کتاب مرا «دف و دایره در جهان ایرانی» ببینید و بخوانید، کرمان پُرمطلب‌ترین، متنوع‌ترین و پُرنوازنده‌ترین بخش کتاب است که تماما از سوی فواد عزیز پژوهش و گردآوری، و به من و کتاب هدیه شده است. وقتی در سال ۱۳۹۴ پس از ۲۲ سال کتاب به چاپ رسید و قرار شد که برای آن مراسم رونمایی‌ ترتیب دهیم، من از ایشان خواهش کردم که اگر به مراسم رونمایی به تهران نیایی به کودکمان -که همان کتاب «دف و دایره» است- کم‌لطفی کردی و مرا هم تنها گذاشتی و فواد با کمال میل و خوش‌رویی پذیرفت و سخنرانی مبسوطی هم ایراد کرد که همیشه از وی سپاسگزارم.

این را هم بگویم که چه بر نخستین دایره من و دفی که میراث‌دارش فواد بود، گذشت؟!

اواسط سال‌های ۱۳۸۰ بود که فواد برای به ‌وجود آوردن موزه ‌ساز در کرمان چه زحمت‌ها کشید و چه خون دل‌ها خورد. همه سازهایی که خود داشت و خریده بود به موزه بخشید و به من فقط خبرهای موزه را می‌داد. من هم روزی گفتم می‌خواهی کل سازهای دف و دایره‌ای را که در ایران گردآوری کرده‌ام به موزه اهدا کنم؟ او لبخندزنان تأیید کرد و من ‌گویی که دارم پاسخ همان محبت‌های روز اول دیدار که‌ ساز یادگار پدربزرگش را به من اهدا کرده بود، می‌دهم. این بار هم‌ ساز خودش و هم نخستین ‌ساز خودم را که در 10 سالگی خریده بودم به جایی اهدا می‌کنم که نه دیگر دست او برای نواختن می‌رسد و نه دست من. به موزۀ سازی انتقال می‌یابد که دست‌ساز خود اوست.

به هر حال، روزی که قرار شد ‌سازها را ببرند، اتومبیلی از کرمان از سازمان میراث فرهنگی آمد و حدود ۵۰‌ ساز دف و دایره را که از ایران طی سال‌ها تحقیق گردآوری کرده بودم به مسئولان دادم. تمام اتومبیل‌شان پر شد از دف و دایره.‌ ساز من و‌ ساز او که برایم شاخص بودند، در میان دایره‌های گمنام، غریب و ناآشنا شده بودند! سازها همه رفتند کرمان، به جایگاه همیشگی‌شان؛ یعنی زادگاه فواد.

Bookmark and Share
نظر شما
پاسخ به:

Your Name Description

Your Email Description

Your Website Description

Your Comment Description

 

Parent Comment Description

وارد نمودن نامو ایمیل اختیاری می‌باشد.
آخرین مطالب
پوستر
عضویت در خبرنامه
logo-samandehi
سامانه جامع رسانه ها