امپراتوریهای یک نفره در دنیای هنر
واژه روز - علی احسانی: شادی و غم، شکست و پیروزی، تاریکی و روشنی و در نگاه کلان شاخصه مهم خیر و شر از زمان گام نهادن بشر بر گیتی در فرآیند خلاقانه تولید اثر هنری در تمامی هنرهای هفتگانه گاه روح و روان اشرف مخلوقات را خراشیده و گاه هم تلنگر زده و در نهایت آدمی را به ساحل آرامش رسانده است. بیشک موسیقی در جایگاه هنر اول، صلابت خود را در حیات بشر حفظ کرده است. اما در عصر مدرن و به واسطه تنوع و تکثر سازها و ابزارهای صوتی نوین، جنبش و پدیده تازهای در موسیقی نمود پیدا کرده که در لوای موسیقی زیرزمینی، نسل تازهنفسی را وارد گود هنر اول کرده است. قطعههایی با نام در پوشش موسیقی بومی مازندران منتشر میشود که از یک سو مخاطبان زیادی را جذب میکند و ز سوی دیگر نیز انتقادات بزرگان موسیقی را به همراه دارد. فرصتی دست داد تا با «کاوه کاردگر» نوازنده مازندرانی کمانچه زیر و بم شرایط موسیقی کنونی استان را رصد کنیم:
موسیقی زیرزمینی که این روزها در شبکههای مختلف اجتماعی در حال عرضه شدن است چه میزان موسیقی بومی و اصیل را تهدید میکند؟
شاید برخیها در مازندران احساس میکنند موسیقی نیاز به نوآوری دارد. ولی استنباط بنده از آن چه تا به حال اجرا شده این است که به صورت کاملاً غیر کارشناسی این نوآوری در حال انجام است. متاسفانه از اوایل دهه هفتاد صدا وسیما روند ناپسندی را پایهگذاری کرد؛ در واقع به بهانه اینکه مردم از مُود و اتمسفر موسیقیهای لسآنجلسی خارج شوند، خودش مصمم شد که به تولید موسیقی لسآنجلسی بپردازد و این آغاز انحراف نوعی موسیقی است که آن را موسیقی پاپ نام نهادند.
موسیقی پاپ واقعی با این موسیقیهای جعلی که فلهای تولید میشود چه تفاوتهایی دارد؟
موسیقی پاپ نوعاً ربطی به سازبندی و مدل ملودیک ندارد. موسیقی پاپ یا به قول فعالان در این حوزه «موسیقی مردمی» به این معناست که در هر برهه از زمان یک ملودی، آهنگ یا کلامی زبان حال مردم آن جامعه شود. روی این حساب این موسیقی مردمی میتواند «مرغ سحر» مرتضی نیداوود باشد که طی صد سال اخیر همیشه و در همه حال به گونهای زبان حال مردم بود. حال به واسطه گلهگذاری و نارضایتیها یا هر تعبیر اجتماعی دیگر. قطعه «شوپه» که زندهیاد «محمد دنیوی» دهه 50 در موسیقی شهری مازندران اجرا کرده بود یا هر ملودی دیگری که در هر عصری میتواند مُبیّن تاریخ یا شرایط اجتماعی آن دوره باشد پاپ است.
آیا خلاقیتی در نوع موسیقیهای مردمی امروز که به اشکال گوناگون تولید میشود میتوان دید؟
به نظرم فعالان این حوزه در اجرای این نوآوری مقداری منحرف شدهاند. در ملودیهایی که اینها استفاده میکنند رگههایی از موسیقی فولکلور یا موسیقیهای ییلاقی قابل بررسی است، نه به این معنا که بگوییم همه اینها وجود دارد. ولی میشد با یک کوشش کارشناسیتر و هدایت شده این روند نوآورانه را پیش برد. اکنون این روند در آذربایجان قابل بررسی است، میبینیم موسیقی آنها با توجه به غنایی که دارد چقدر پیشرفت داشت. یا موسیقی کردستان تا چه اندازه پیشرفت کرد. در مازندران به اعتراف موسیقیدانهای همان مناطق، ما هم در موسیقی اقوام جزء قویترینها هستیم و ظرفیت پیشرفت و بیشتر دیده شدن داریم.
میشود پیکان انتقاد را سمت فعالان موسیقی بومی استان هم نشانه گرفت که در این حوزه کمرنگ ورود پیدا کردند و گفتمان تازهای برای فعالان موسیقی جوان رو نکردهاند؟
این کمکاری را میان فعالان موسیقی فولکلور میبینم. البته این قضیه دو طرفه است. این نیازسنجی برای عزیزانی که به شکل دیگر دنبال نوآروی هستند، نیازسنجی درستی بوده است. ولی در مقام اجرا کارشناسی صورت نگرفت. موزیسینهای ما در حوزه موسیقی فولک، عنصر زمان و نیازمندیهای جامعه در گذر زمان را هم در نظر میگرفتند. به قول معروف همیشه پیرامون همان الگوهای موسیقی مقامی دور نمیزدند و یک مقدار هم خلق اثر میکردند. ما کتولی و امیری را داریم که بالاخره از یک جایی آغاز شده و به شکل امروزی به دست ما رسیده است. یکسری ملودیهای جدید و آیتمهای تازه موسیقیایی هم که در این عصر شروع شده مسلماً در آینده به بخشی از تاریخ موسیقی بدل خواهد شد.
به نظر میآید این کوتاهی از مراکز تصمیمگیری در موسیقی استان نشأت میگیرد. آیا تشکیلاتی مانند مرکز اشاعه موسیقی که در پایتخت فعالیت دارد در مازندران هم فعال است؟
متاسفانه هیچ گاه نشد که هنرمندان به شکل کاملا مُدوّن تشکلی را سامان دهند و به طور مرتب جلساتی را برگزار کنند و اهداف و چشماندازی داشته باشند! هنوز به لحاظ فیزیکی این موقعیت ایجاد نشد که دور هم جمع شوند. حالا این معضل میتواند به هر دلیلی باشد. یکجورهایی شاید یکدیگر را قبول نداشته باشند. به نوعی نگرشها محدود است. برخیها فرصت حضور در این مجامع را ندارند و بعضی هم تشکلهای این چنینی را بیهوده میدانند! به هر حال دلایل و بهانهها زیاد است.
در نگاه کلان و واقعبینانه فعالیتهای صنفی در مازندران همیشه با چاشنی امّا و اگرهای فراوان و چالشهای رنگارنگ همراه است.
صددرصد همین گونه است. در واقع ما امپراتوریهای یک نفره هستیم. هنوز حرکت جمعی را نیاموختهایم و نتوانستهایم حرکتهای مدنی و تشکلی را تمرین کنیم.
در حوزه آموزش هم به نظر میرسد نسل تازهنفس رغبتی به فراگیری فوت و فن الفبای موسیقی ندارند و ترجیح میدهند با سازهای الکترونیک و فنآوریهای رایانه آثار خود را جمع و جور کنند.
یک سمت و سوی کمکاری به اساتید و موسیقیدانهای قدیمی باز میگردد. نسل امروز یک مقدار این نیاز را حس کرده و میکوشد که ورود عنصر زمان به موسیقی را درک کند و به این سمت در حرکت است. مدرسان امروزی موسیقی، این نیاز را درک کردهاند و در حوزه آموزش هم این موارد را پیگیری میکنند.
به هر حال در موسیقی سازهای متنوعی داریم. حتی در موسیقی ایرانی این تنوع سازی مشهود است. این مهم نشان میدهد که ما در رنگآمیزی موسیقی کم و کسری نداریم. اکنون دو بحث مطرح است: یکی اینکه ما در ساخت و تنظیم ملودیها به رنگآمیزی و هارمونیها توجه کنیم و اینکه بدانیم با توجه به شرایطی که دنیای امروز دارد اثری که یک هنرمند میآفریند بازتاب چیزی است که در پیرامون او میگذرد. برخلاف آنچه که برخی مدعی هستند هنرمند وظیفه دارد جامعه را تئوریزه کند؛ این گونه نیست و معتقدم برعکس است.
هنرمند آنچه را که در جامعه اتفاق میافتد منعکس میکند. گاهی جامعه شاد است و میبینیم که موسیقیهای آن مقاطع هم شاد و متحرک هستند. برخی مواقع جامعه غمگین، عصبانی و معترض است و مشاهده میکنیم در آثار هنری هم چنین احساساتی منعکس میشود. فرقی ندارد که نقاشی، سبکهای ادبی یا موسیقی باشد. در همه این رشتهها واکنشها وجود دارد. یکی از مشکلاتی که امروز با آن دست به گریبان هستیم و حتی بین هنرمندان جدایی اندیشه ایجاد کرده همین سختگیریها و تعصبهای بیمورد است.
اگر آزادی برای فعالیت تمام طیفهای حوزه موسیقی وجود داشت این آزادی به رشد و غنای موسیقی بومی منجر میشد؟
بله. این دیکتاتوری را ما باید از حوزه هنر دور میکردیم. هنرمند باید یک حالت تهذیب هم داشته باشد. یعنی از آنچه که به آن میپردازند مراقبت کنند. ما در جوامعمان و در سیاست، اصلی به نام دموکراسی داریم. مطمئناً در هنر هم باید چنین پدیدهای حکمفرما باشد که همه افکار و همه مدل موسیقیها و نگاهها بروز پیدا کنند. انسان این نیاز را احساس میکند که منجر به خلق اثر میشود.