عاشورا، از حافظ تا منزوی
به گزارش واژهروز، ادبیات عاشورایی از نیمهی دوم قرن چهارم(هم زمان با قدرت گرفتن آل بویه) به عنوان فصلی تازه در ادب پارسی مطرح گردید. این سیاق در عصر چهارم خودش و حدود دو دههیِ اخیر هم زمان با رشد ادبیات داستانی ایران به شکلی جدی جریان ساز بوده است. این نوع ادبیات آثاری مربوط به واقعهیِ عاشورا است که در قوالب مختلف(شعر، داستان و...) دستهبندی میشود. البته اینگونه دیرینگی چندین و چند ساله در بین اعراب دارد و میتوان گفت قدمت آن به پس از واقعهیِ عاشورا بر میگردد و مبلغین و مبشرین آن امامان شیعه و شاگردانشان بودند، حتا میتوان پا را فراتر گذاشت و شعر عاشورایی را همزاد با واقعهی عاشورا خواند، زیرا که رجزهای اصحاب را نیز میشود شعر دانست. اما هدف و مراد ما از این نوشتار ادبیات عاشورایی در شعر پارسیست، آن هم نه بهصورت مفصل و مشروح بلکه به اشاره و خلاصه و ایجاز.
اگر بخواهیم به اختصار و ایجاز به چهار دورهی اشاره شدهی ادبیات عاشورایی بپردازیم؛ در دورهی نخست، بیشتر تمرکز بر جنبهی حماسی واقعه بوده است(غمبار بوده تا غایتساز) و به دلیل شرایط سیاسی حاکم در فاصلهی قرنهای سوم تا ششم چندان شاهد شعر عاشورایی نیستیم و بیشتر به زبان رمز، استعاره و تلمیح اشاراتی شده است و شاعران در حالت تقیه(پنهان کردن مذهب) علیرغم ارادتشان به ساحت اباعبدالله_علیه السلام_ شعری نسرودند ولیکن با روی کار آمدن سلجوقیان و خوارزمشاهیان و با توجه به گرایش مغولها به مذهب شیعه، شاهد رونق گرفتن شعر عاشورایی و آیینی بودیم.
در دورهی دوم، که مصادف میشود با حکومت صفوی که دودمانی ایرانی و شیعه بودند، واقعهی عاشورا به عنوان مهمترین و بزرگترین پیشامد تاریخ تشیع بیش از پیش برجسته و بزرگ جلوه داده شد و صفویه اوج مرثیهسراییها و منقبتخوانیها در رثای سیدالشهدا–علیه السلام- بود و به تبع آن رشد ادبیات عاشورایی را در این برههی تاریخی شاهدیم.
در دورهی سوم نیز همانند حکومت صفویه به پاسداشت و نگاهداشت واقعهی عاشورا توسط حکومت اهمیت ویژه و بخصوصی داده میشد.
و در انتها، دورهی معاصر عصر شکوفایی، رشد و نمو این سیاق بوده است. ولیکن دوران معاصر(از سال1300 تا کنون) را اگر بخواهیم به دو دستهی حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی تقسیم کنیم، بدیهیست ادبیات عاشورایی در دوران معاصر دو منزلگاه متفاوت را سپری کرد که توضیح آن در این مقال نمیگنجد.
نمود واقعهی عاشورا در آثار عاشقانه سرایانمعاصر
ادبیات عاشورایی، از غنیترین و سرشارترین و ایضاً حماسیترین ذخایر اندیشهای و احساسی شیعه و پارسیزبانان است و شعرا و ادبای بیشماری در این راه قلم زدند و قدم محکم و استوار کردند که مشخصترین ایشان محتشم کاشانیست که با تصویر کشیدن و توصیف واقعهی عاشورا و سرایش ترکیببند معروف«باز این چه شورش است که در خلق عالمست...» امروزه معروفترین شاعر شعر عاشورایی از ابتدا تا زمان حال است. جدای از مقولهی ادبیات عاشورایی، عاشورا فراخور روایت جالب و داستانیاش که سرشار از حماسه، عاطفه و ارزش است. در آثار بسیاری از اهالی قلم و ادب نقش ایفا میکند و این محدود به آئینیسرایان، مداحان و یا امثالهم نمیشود برای درک درستتر از گسترهیِ این باب، مثالی مناسبتر از«حسین منزوی» به نظرم نمیرسد. عالیجناب منزوی، استاد جاودانیاد، شاعر گرانمایه و گرانپایهیِ پارسیگوی_که نقش بیبدیل او در غزل پارسی را میتوان با نقش نیما در زنده نگاه داشتن شعر همنسب دانست_ را همه به نوعی با شعر عاشقانه که در بسیاری آکنده از«اروتیزم» نیز میباشد، میشناسند و تجلی گرایشهای مذهبی در آثار منزوی اندک(نسبت به انواع دیگر) است. حال عمق اهمیت و جذابیت واقعهیِ عاشورا را در شعری از منزوی بخوانید و بدانید:
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران /افشانده شرفها به بلندای دلیران
جاری شده از کربوبلا آمده وآنگاه/ آمیخته با خون سیاووش در ایران
تو اختر سرخی که به انگیزهی تکثیر /ترکید بر آیینهی خورشیدضمیران
ای جوهر سرداری سرهای بریده!/ وی اصل نمیرندگی نسل نمیران
خرگاه تو میسوخت در اندیشهی تاریخ / هر بار که آتش زده شد بیشهی شیران
آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب /نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران
و آن روز که با بیرقی از یک سر بیتن /تا شام شدی قافلهسالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند/ باید که ز خون تو بنوشند کویران
تا اندکی از حق سخن را بگزارند /باید که به خونت بنگارند دبیران
حد تو رثا نیست، عزای تو حماسهست /ای کاسته شأن تو از این معرکهگیران
این شعر گذشته از روح حماسی، نگاه ویژه و تازهای به مسئلهی عاشورا دارد. یا شعر دیگری از او در نعت حضرت سیدالشهدا _علیه السلام_:
ای تکنواز نابغه ی نینوا ، حسین!/ وی تکسوار واقعهی کربلا، حسین!
ای از ازلنوشتِ سواد سرشت خویش/ با سرنوشت غُربت خود آشنا، حسین! «الخ شعر»
«هوشنگ ابتهاج(سایه)» شاعر بلندآوازه و بنام هم عصر با اینکه از پدر و مادری بهایی متولد شده؛ اما روح بلند انسانی و شرف بالای آدامیزادیش_که «عشق آغاز آدمیزادیست»_ نمی گذارد تا از کنار حماسهی عاشورا _این آیینهی تمامنمای انسانیت_ بگذرد و در کتاب«پیر پرنیاناندیش» که خاطرات سایه است در گفتوگو با میلاد عظیمی و عاطفه طیه اینچنین میخوانیم:
«امروز هشتم محرم بود و عصری من(میلاد عظیمی) و عاطفه به خانه سایه رفتیم. سایه مغموم بود و از چشمهایش معلوم بود گریه کرده. عاطفه گفت:«بازم شیطونی کردین؟» سایه خندید. پرسیدم«اتفاقی افتاده؟»
- نه! شما میدونین که تلویزیون همیشه جلوم روشنه. هر کانالی هم که میزنم داره روضه و نوحه نشون میده. من هم گوش میکنم و خب گریهام میگیره. میشینم با اینها گریه میکنم.(لبخند میزند.)
پس از چند دقیقه گپوگفت، سایه میگوید: سالها پیش یک شعری گفتم به اسم«اربعین» که تمومش نکردم.
با تعجب اصرار میکنم شعر را بخواند و میخواند:
«یا حسین بن علی
خون گرم تو هنوز
از زمین میجوشد
هرکجا باغ گل سرخی هست
آب از این چشمه خون مینوشد.
کربلایی است دلم.»
چاپش کنید استاد.
نه بابا، روزگار مساعد نیست.»
ویا مثلاً«محمدعلی بهمنی» غزلسرا و ترانهگوی شهیر هم روزگار و این غزل او:
تا گلو گریه کند، بغض فراهم شده است/ چشمها بس که مطهر شده، زمزم شده است
نه فقط شاعر این شعر، عزا پوشیده است/ واژههایش همه اندوه محرم شده است
ظهر داغیست، عرقریزی روحم گویاست/ از سرم، سایۀ طوبا نفسی، کم شده است
هرکه دارد هوسش نه! عطشش بسمالله/ راه عشق است و به این قاعده ملزم شده است
سوگواران شما، مرثیهخوان خویشاند / بیسبب نیست که عالم، همه ماتم شده است
من ملک بودم و فردوس برین میداند/ این ملک شور که را داشت، که آدم شده است؟
من نه مداحم و نه مرثیه سازم، اما/ سرفراز آنکه به توفان شما خم شده است
عاشورا و حافظ
بزرگ رند عالمتاب «حافظ شیرازی»، آن آموزگار عالم رندی را همهی ایرانیان و پارسیزبانان میشناسند و کمتر خانهای در ایران است که از وجود دیوان او محروم باشد. او نیز به گفتهی پژوهشگران به واقعهی سترگ عاشورا نظر داشته است. در اشعار خواجه شمسالدین محمد شیرازی(حافظ)_علیه الرحمه_ زبان رمز، کنایه و نماد نقش بسزا و کاربرد شایگانی دارد. از اینرو بسیاری از مفاهیم عمیق و ناب در لایههای بعدی شعر نهفته است و با زبان ایهام و ابهام آمیخته شده. خود نیز اشاره میکند که«آن روز بر دلم در معنی گشوده شد/ کز ساکنان درگه پیر مغان شدم» و یا«قدر مجموعهی گل مرغ سحر داند و بس/ که نه هر کو ورقی خواند معانی داند» در دیوان حافظ 12 مرتبه به واژهیِ«رمز» و جمع آن«رموز» اشاره شده است(ساقی بیار باده که رمزی بگویمت). زبان شعری حافظ به دلایلی که مربوط به زمانهاش میشود با ایهام آمیخته شده تا ناگفتنیها را بیان کند. به عقیدهیِ بسیاری حافظ با همین زبان واقعهیِ عاشورا را در بسیاری از ابیات و اشعار به تصویر میکشد. مرحوم«کل احمدآقا(کربلایی احمدمیرزا حسینعلی تهرانی)» نقل میکردند که«روزی جناب شیخ رجبعلی خیاط به من فرمودند: در عالم معنا، روح خواجه حافظ شیرازی را مشاهده کردم که بسیار منبسط بود. خواجه حافظ شیرازی رو به من کرده و گفت: من غزل شاه شمشاد قدان را، در وصف ماه منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام سرودم. و از این امر خیلی مسرور بود.»
شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان/ که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان «الخ شعر»
....
«سیداحمدحسینی ول آغوزی».