قطعات و شعرهای آلبوم «چِم» ویژۀ صدای استاد خوشرو ساخته شد
واژۀ روز - مهدیه کیهانی: «چِم» واپسین آلبوم موسیقی استاد «ابوالحسن خوشرو» است که به آهنگسازی «سیاوش طالبی» مدتی پیش از سوی شرکت فرهنگی هنری «گلبانگ شوردشت شمال» روانۀ بازار موسیقی شد. این آلبوم کاری از گروه موسیقی «امیر پازواری» به سرپرستی «رجب رمضانی» است که پس از انتشار به طور ویژه ای مورد اقبال عمومی قرار گرفت و به عنوان آخرین اثر استاد خوشرو در میان مردم و اهالی موسیقی با واکنشهای خوب بسیاری مواجه شد.
مراحل ضبط قطعات این آلبوم در دوره بیماری استاد خوشرو انجام شده بود. «سیاوش طالبی» آهنگساز این آلبوم ایده تولید این اثر را از حدود 6 سال پیش در سر پروراند و از دو سال پیش نیز به طور جدی تولید و ضبط قطعات را آغاز کرد. او میگوید همه قطعات را برای صدای استاد خوشرو ساخته و تنظیم کرده است. به گفته طالبی موسیقی و حتی اشعار آلبوم «چِم» با در نظر گرفتن ویژگیهای صدای استاد خوشرو تهیه شدهاند.
همزمانی دوره بیماری و درمان خواننده فقید موسیقی مازندرانی با دوره تولید این آلبوم خاطراتی را برای عوامل تولید این آلبوم رقم زده که خواندن آن بخشی از وسواس موسیقایی و دقت نظر استاد خوشرو در اجرای قطعات را بیان میکند. گفتوگوی واژه روز با «سیاوش طالبی» آهنگساز آلبوم «چِم» را بخوانید:
تولید و تنظیم آلبوم «چِم» را با چه نگرش و انگیزهای آغاز کردید؟
من با صدای ابوالحسن خوشرو، شهرام ناظری و محمدرضا شجریان بزرگ شدم. پدرم قطعههای این سه هنرمند را خیلی گوش میداد. همیشه با صدای این افراد زندگی کردم. اما صدای خوشرو برایم ملموستر بود؛ چون هم هویت ما بود و هم میشد گاهی او را از نزدیک دید. بعد که در موسیقی پیش رفتم و متوجه شدم میتوانم قطعاتی را ضبط و تنظیم کنم و صداهایی را با هم بیامیزم که در نتیجه قابل شنیدن باشد بیشتر و جدیتر به این آرزو فکر کردم که کار مشترکی با استاد خوشرو منتشر کنم.
با این حساب «چِم» حاصل یک دغدغه چند ساله برای همکاری شما با استاد خوشرو است و از اول قرار بود این آلبوم را «ابوالحسن خوشرو» بخواند.
بله. من مشخصاً برای صدای خوشرو آهنگ ساختم. اما لحظهلحظۀ این آهنگسازی که در مرحلۀ نخست بدون شعر و کلام بود با الگوهای تحریریِ خوشرو که در ذهن من مانده بود و خاصِ خود استاد است، شکل گرفت و ساخته شد. اگر این آهنگها آنالیز شود، میبینید که الگوهای صدای خوشرو در ملودیها و تم آهنگها جاری و ساری است.
در مرحلۀ نخست تولید فرد یا افرادی در کنار شما بودند که اظهار نظرشان تاثیرگذار بوده باشد؟
با آقای رمضانی (سرپرست گروه امیر پازواری) در مورد این آلبوم صحبت کردم و استقبال کرد. اتودهای اولیه که با صدای خودم بود را با او به اشتراک گذاشتم. ایشان هم مثل همیشه تمام و کمال تجربیات خود را در اختیار من قرا ر میدادند.
گفتید که آهنگسازی در مرحلۀ نخست بدون شعر و کلام بود. یعنی شعرها روی ملودی سروده شد و موسیقی بر شعر مقدم بود؟
درست است. نخستین بار اوایل سال 1393 در مورد شعر آلبومِ «چِم» با آقای «شعبان نادری رجه» گفتوگو کردم. به دیدنِ آقای نادری رفتم و کار را برای ایشان پخش کردم و ایشان را در جریان روند شکلگیری آلبوم قرار دادم و بنا شد که ایشان به اشعار آلبوم بیشتر فکر کنند. پس از آن موضوع تولید آلبوم «ارغمون» پیش آمد که به ناچار تولید آلبوم «چِم» یکی دو سال با وقفه مواجه شد. من هم عجلهای نداشتم و به نوعی این وقفه را میپسندیدم چون میتوانستم رو جزئیات بیشتر دقیق شوم.
در آن برهه از زمان موضوع بیمار استاد خوشرو پیش نیامده بود؟
من تصورش را هم نمیکردم هیچوقت «ابوالحسن خوشرو» را از دست بدهیم. اما با نمایان شدن علائم بیماری استاد کمکم به این باور رسیدم که ممکن است این اتفاق روزی بیفتد. کار را با سرعت و جدیت بیشتری از سر گرفتم و شروع به ضبط ماکتهای اولیۀ کار کردم.
یعنی از چه سالی؟
تقریبا اوایل سال 1396 شروع به پرداخت و تنظیم و سازبندیِ قطعات کردم. وسواس زیادی برای این آلبوم داشتم و هر تستی که فکرش را کنید روی این کار زدم؛ چه در استودیو، چه اجرای گروهی و چه با صدای خوانندههای مختلف. در همۀ این اوقات صدای ابوالحسن خوشرو در ذهن من بود که مثلا تحریرهای بالارونده را به این صورت و تحریرهای پایینرونده را به آن صورت اجرا میکند. اگر چیزی به ذهنم میرسید بر اساس فرم خوانش خوشرو شکل میدادم. یعنی آهنگسازی و تنطیم در همه مراحل شکلگیری به طور ویژه برای ایشان بود. آهنگها مشخصا برای جنس صدا، مدل الگوهای تحریری و تمام کیفیتهای صدای استاد ساخته میشد.
تا این مرحله استاد خوشرو در جریان تولید آلبوم قرار گرفته بود؟
هنوز اطلاع نداده بودم. آهنگهای آلبوم آماده شده بود و شعرها هم نهایی شد که خبر رسید که استاد کمی ناخوشاحوال است. بنابراین تصمیم به تعجیل در کار گرفتم. همزمان با ضبط ماکت همراه با آقای رمضانی خدمت استاد رسیدیم. به او گفتم من کاری را برای صدای شما ضبط کردم. میخواهم شما فقط در صورتی کار را بخوانید که دوستش داشته باشید.
آیا استاد از پیشنهاد شما استقبال کرد؟
نه به همین سادگی و بلافاصله. ایشان در خواندن کارهای آلبوم خیلی سختگیر بود. از طرفی به دست آوردنِ ایشان برای همکاری در کار آلبوم بسیار سخت بود؛ چون اصلا دربند استودیو قرار نمیگرفت. و من با شناختی که در طول سالها از ایشان به دست آورده بودم به این موضوع آگاهی داشتم و میدانستم که پروسۀ بسیار سخت و طاقتفرسایی در پیش داریم، اما نتیجۀ کار بسیار ارزشمند است.
استاد گفت «کار زیاد ساخته میشود و من دوست ندارم کارها و به ویژه تنظیمها تکراری باشد. کار را گوش میدهم، اما اگر جوابم منفی بود از من ناراحت نشو.»
کارها را گوش داد و خوشبختانه خوشش آمد. در طول روند تولید، مرحله به مرحله آهنگهای تولیدشده و مخصوصا تلفیق شعر و موسیقی با استاد چک میشد تا نواقص به حداقل برسد.
ما یک بار ماکتِ کار را کامل ضبط کردیم، یعنی 80 درصد آلبوم کنونی آماده شد. تا جایی که من میتوانستم سازها را زدم، بخشی را هم «رضا ابراهیمی» نواخت. بعد «سعدی صادقی» به ما ملحق شد. جالب این که سعدی در ضبط اولیه دو قطعه با لَلِـهوا نواخت، یک قطع امیری و یک قطعه کوچک ضربی. بعدش هر چه ضبط را تکرار کردیم آن حس و حالی که در اجرای اولیه داشت تکرار نشد. تصمیم گرفتیم همان ماکت را در کار استفاده کنیم. برای چند مورد دیگر هم این اتفاق افتاد. در نهایت ماکت آماده شد. کار از نظر ما خوب بود، فقط کیفیتها کمی پایین بود که در ضبط نهایی این نقصان برطرف گردید.
با توجه به خلقیات استاد خوشرو و در بند نبودن ایشان نسبت به چارچوبهای متعارف ضبط آلبوم که خودتان نیز بدان اشاره کردید، برخورد شما با این چالش چگونه بود؟
من از قبل به این فکر کرده بودم که چه کار کنم که استاد خوشرو در آن فضا احساس راحتی بیشتری داشته باشد. چون کلا در استودیو خواندن سخت است، به ویژه برای کسانی مثل استاد خوشرو که به این چارچوبها اعتقادی ندارند. با توجه به شرایط جسمی استاد، سعی کردم فضای مناسبی را برای ایشان فراهم کنم. داخل استودیو جایی را برای نشستن استاد در نظر گرفتم و با پشتی و بالشت محل مناسبی را درست کردم که استاد هنگام خواندن راحت باشد.
استاد پس از اینکه نخستینبار وارد استودیو شد و فضا را دید، گفت: «اَره وچه اینطی خوبه، اِما شومبی استودیو صندلی سر نیشتیمبی» (بله پسرم، اینطور خوب است. ما میرویم استودیو روی صندلی مینشینیم). با توجه به این که قبلا نوۀ دختری استاد (نوشآفرین) کارها را بارها برایش پخش میکرد با قطعات کاملا آشنا بود. من اول کار را با صدای خودم پخش میکردم. استاد چند بار گوش میداد و روی کاغذ بزرگی برای خودش مینوشت. از روی دست خط دیگری نمیخواند. خیلی از آهنگها را بدون وقفه و اصطلاحاً یهتِک خواند. ما لحظه به لحظه بیشتر باور میکردیم که این کار به نتیجه میرسد.
ضبط آلبوم چقدر زمان بُرد؟
با توجه به بیماری استاد، ضبط کل آلبوم از اولین روزی که استاد به استودیو آمد و خواندن را شروع کرد حدود شش ماه طول کشید.
استقبال از آلبوم «چم» چطور بود؟ انتظارات شما برآورده شد؟
با توجه به انتظارات من استقبال بینظیر بود. پیشبینی میکردم که به خاطر اسم استاد خوشرو با استقبال روبهرو خواهد شد، اما با نقدها و ریزبینیهایی هم مواجه میشود. همۀ اینها برای من قابلِ پیشبینی بود. پس از اینکه آلبوم وارد بازار موسیقی شد خیلیها این آلبوم را تهیه کردند. فقط در روز رونمایی حدود 300 نسخه «چِم» فروخته شد. فروش این تعداد نسخۀ فیزیکی از یک آلبوم موسیقی در زمان فعلی رویدادی کمسابقه است که این اتفاق به خاطر نامِ استاد خوشرو رقم خورد.
در روز رونمایی استاد حضور نداشت. به نظرتان نمیشد زودتر رونمایی را برگزار کرد؟
ما تصمیم داشتیم انتشار و رونماییِ «چِم» یک سال زودتر و با حضور استاد خوشرو انجام شود. اما برخی اتفاقات مانع انتشار زودتر این آلبوم شد. مشکلاتی که در پروسۀ اخذ مجوز با وزارت فرهنگ ارشاد پیش آمد و مشکلاتی که در روند تولید و تامین بودجۀ کار داشتیم. برنامههای جالبی برای مراسم رونمایی داشتیم که محقق نشد. متاسفانه دو هفته بعد از انتشار این آلبوم استاد را از دست دادیم. البته پیشبینی چنین اتفاق تلخی را میکردیم و چون از شرایط جسمی استاد آگاه بودم اصلا نمیخواستم انتشار این آلبوم به بعد از فوت ایشان موکول شود. به همین دلیل یک مراسم رونمایی محدود برگزار کردیم که خانوادۀ استاد و بسیاری از هنرمندان در آن حضور داشتند. اعضای گروه اولیه «امیر پازواری» هم پس از سالها در این مراسم کنار هم گرد هم آمدند و قطعاتی را اجرا کردند.
فروش اینترنتی آلبوم به چه صورت بود؟
تقریبا کمنظیر بود. «چِم» به عنوان یک آلبوم موسیقی محلی مازندرانی به مدت یک ماه در بین چهار آلبوم پرفروشِ سایت بیپ تیونز قرار گرفت. انتشار این آلبوم با انتشار آلبوم ارزندۀ «خراسانیات» و دو کار دیگر هم از «همایون شجریان» و «محسن چاوشی» همزمان شده بود که در کنار این 3 آلبوم بین پرفروشهای سایت قرار گرفت.
یک روز یکی از مسئولان سایت برای موارد مربوط به پنل ما در سایت بیپتیونز با من تماس گرفت و از میزان استقبال نسبت به این آلبوم ابراز شگفتی کرد.
همانطور که خودتان اشاره کردید تولید فیزیکی آلبوم موسیقی بسیار سخت و هزینهبر شده است. با توجه به این موضوع آیا هنوز تولید فیزیکی آلبومهای موسیقی توجیهی دارد؟
یک بار در این مورد با «محمد غلامی»، مدیر شرکت فرهنگی هنری نسیم مهرآوا صحبت کرده بودیم. نظر من همیشه بر این بود و بر این اعتقاد دارم که بله، توجیه دارد! ولی باید اندازۀ اثر در سطحِ تولید فیزیکی باشد. یعنی باید برای کمپانیها و شرکتها فیلتری وجود داشته باشد. شرکتها باید قدرت تشخیص این موضوع را داشته باشند. اگر آلبوم «بیداد» امروز هم روانۀ بازار موسیقی میشد به همان اندازه فروش میکرد. اگر آلبومِ «اِفتابِ ته» امروز منتشر میشد باز هم به همان اندازه از اثر استقبال میشد. بحث من بر سر فروش فیزیکیست، در مورد بازار صحبت میکنم.
موضوعی که امروز اتفاق میافتد این است که این فیلترها وجود ندارند یا اینکه اعمال نمیشوند. هر کسی که توانایی مالیاش را داشته باشد کار منتشر میکند و با بازخوردهای بسیار منفیای مواجه میشود. در نتیجه تصور میکند که نباید آلبوم منتشر کرد. به نظر من هرکاری قابلیت انتشار ندارد.
دیدگاه شما در مورد تولیدات موسیقی مازندران در سالهای اخیر چیست؟
شاید نباید این را بگویم، اما سطح نگاهها و کیفیت آلبومها در بسیاری از آثار تولیدشده پایین است. به نظرم باید برای اهالی موسیقی، جامعۀ هدف و تعاریف کلی برای یک بار هم که شده مشخص گردد. مخاطب ما کیست؟ جامعۀ شهری یا جامعۀ روستانشین؟ بله این را میپذیرم که لازمۀ جامعۀ شهری و صنعتی ما شکلی از موسیقی است که با تکنولوژی پیش رود، اما آیا برای جامعۀ روستایی ما چنین نیازی وجود دارد؟
منظور شما این است که مخاطب موسیقی بومی مازندران صرفاً جامعۀ روستانشین هستند؟
بله. واقعیت ماجرا اینطور است. البته شهرنشینهایی را هم داریم که به دلیل احساسات نوستالژیک به شنیدنِ «امیری» و «کتولی» تمایل داشته باشند. یا افرادی که به دلایل اقتصادی از روستا به شهر کوچ کرده و بخشی از مخاطب موسیقی بومی مازندران محسوب میشوند. منظور من این است که وضعیت موسیقایی و جغرافیایی مازندران و به کل نوار شمالی، با بقیه نقاط کشور متفاوت است. ما دو نوع مخاطب داریم که اهالی موسیقی ما بعضا واقف به این موضوع نیستند. در واقع جامعۀ هدف آنها مشخص نیست و وقتی شما تلاش میکنید هر دو طیف مخاطب را داشته باشید سطح کیفی کار به شدت افت میکند.
در این سالها کارهای خوبی هم تولید شده، اما اغلب کارها بازتولید کارهای قدیمی با کیفیت بسیار پایین در نوازندگی، تنظیم، اجرا و کیفیت تولید است. اگر آسیبشناسی کنیم میبینیم که موسیقی امروزِ مازندران نه پاسخگوی جامعۀ شهری بوده و نه جامعۀ روستایی. میشود گفت در هر دو زمینه ناموفق است.
در چند سال اخیر هر از چند گاهی قطعاتی به نام موسیقی مازندرانی در جامعه منتشر میشوند و مورد توجه قرار میگیرند؛ مثل همین قطعه «شلوارپلنگی» که سر از تلویزیون هم در آورد. به نظر شما دلیل استقبال گسترده از این آثار چیست؟ آیا نیاز جامعه هستند و نشان میدهند در موسیقی جدی بومی به بعضی نیازها توجه نشد یا باید این گونهها را هم به عنوان بخشی از موسیقی کوچهبازاری پذیرفت؟
اتفاقاً «شلوار پلنگی» واقعیت جامعۀ ماست. آیینۀ تمامقدی بر دستاوردهای دهههای گذشته است. نتیجۀ سالها دروغ گفتنِ مسئولان فرهنگی و هنرمندانِ ما به خودشان است. ما با حذف بخش عظیمی از موسیقی مردمیای که همپای جامعۀ شهرنشین پیش میرفت بار تمام درخواستهای موسیقایی جامعه را به دوش موسیقی اصیل و جدیِ خود واگذار کردیم. این اتفاق در مورد موسیقی ردیفی و دستگاهی هم افتاد و در مقیاس موسیقی کشور قابل تعمیم است. ما هنرمندان اصیلمان را حذف کردیم و با دغدغۀ مدرنیته این شکل از موسیقی که شاهدش هستیم را به وجود آوردیم. هنرمندانی مانند «احمد بختیاری»، «حسین حسینزاده»، «عماد رام» و ... دستاورد فرهنگی این جامعه بودند. حالا اگر ما بیاییم این دستاوردهای فرهنگی را به دلایلی حذف کنیم، اتفاقی که امروز میبینید، میافتد. منظورم این است که این سیاستهای غلط است که چنین جریانی را منجر میشود. اگر سدی بر راه موسیقی نبندیم، موسیقی در مسیر درست خود پیش میرود.
علاقه مندان به تهیه آلبوم موسیقی «چِم» میتوانند با کلیک روی نام آلبوم به صفحه فروش اینترنتی «چِم» در سایت بیپ تونز متصل شوند:
برای دیدن ویدئوی پشت صحنه ضبط و تهیه آلبوم موسیقی «چِم» روی تصویر زیر کلیک کنید: