مرد مهآلودِ شعر مازندران
مهدیه کیهانی - واژۀ روز: این شاعر خوشنام و خوشذوق مازندرانی سالها پیش وقتی که هنوز فریدونکنار از بابلسر جدا نشده بود، در روستای سوته به زندگی سلام گفت.
دوستانش او را به خلق و خوی نیکو و صبوری و سادگی میشناسند. برای من که از سالهای دور شعرهایش را دنبال میکردم، تصویر «محمدعلی رضازاده» تصویر مردی مهربان و متواضع است که معیارهایی از مازندران را در سخنان، حرکات و افکارش پنهان میکند.
بیشترین و مهمترین آثارش در دهههای 70 و 80 نوشته شد. او متواضعانه بخش مهمی از جریانی بود که دهۀ 70 در شیوۀ غزلسرایی به راه افتاد و تحت عنوان «غزل نو»، «غزل مدرن»، «غزل فرم»، «غزل پست مدرن» و برخی عناوین دیگر شناخته شد.
رضازاده صاحب کتابهای «مردِ مهآلود» و «ترانههای تمدن» است، که اولی سال 1390 توسط نشر اردیبهشت منتشر شد و کتاب دوم هم سال 1395 توسط نشر نیماژ به قفسه کتابفروشیها رسید.
به بهانۀ زادروز این شاعر خوشذوق مازندرانی، دو غزل از او بخوانیم:
تو «عقربی» که در «قمرم» راه میرود
تو «دشنهای» که در «جگرم» راه میرود
گیسو رها نکن، به سراغم نیا، بد است
دیوانهای درون سرم راه میرود
این روزها زمین و زمان، خانههای شهر
من ایستاده، دور و بَرَم راه میرود
میبینَمَت به خواب و عجیب است در پیاَت
هر شب دو پای دربهدرم راه میرود
میخواستم که «گل» بخرم دیدَمَت به راه،
اصلا گلی که من بخرم «راه میرود!»
این فکرِ پیر، توی سرم هی عصازنان
-شاید که از تو دل ببرم- راه میرود
من بمب خندۀ عقبافتادهها شدم
دیوانهای درون سرم راه میرود
.................................
در شهر پر شدهست که احوال من سگیست
آری سگیست، حال من و قال من سگیست
دندان جملههای خودم را کشیدهام
نام و نهاد و فاعل و افعال من سگیست
هر شب مرا به ساعت سگ کوک میکنند
هر صبحدم ستارۀ اقبال من سگیست
تقویم روزگار ورق میخورد ولی
مال شما کبوتری و مال من سگیست
صم و سکوت و سرب و سل و سنگ و سنگ و سنگ
هر هفت سینسفرۀ هر سال من سگیست
پنجه به سمت مخمل مهتاب میکشم
خوی پلنگ دارم و چنگال من سگیست
من پاسبان گلۀ شهرم شبان من
بیم از گزند گرگ نکن، حال من سگیست
دارند مرد و زن به سرم سنگ میزنند
برخورد شهر با من و امثال من سگیست...