مرز تربیتی در تعریف فرزند خوب
واژه روز - فروغ پرهوده / کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی: تعریفی که در جامعه از فرزند خوب یا در اصطلاح عامیانه «بچه خوب» وجود دارد، تصویری از کودکانی را ارائه میدهد که در مقابل تمام خواستههای والدین خود پاسخشان مثبت است، اما کارشناسان معتقدند که استقلال شخصیتی کودکان ممکن است در چنین شیوه تربیتی خدشهدار شود.
حتماً شما هم بچههای خوبی را دیدهاید که به نظر بدون ایراد هستند. این بچهها در خانه به پدر و مادر کمک میکنند، به موقع میخوابند، سر وقت بیدار میشوند، درس میخوانند، در دسترس هستند و به همه حرفهای پدر و مادر و بزرگترها گوش داده و پاسخشان هم فقط یک کلمه است: «چشم»!
ممکن است با خودتان بگویید: «چه چیزی بهتر از این؟». خوش به حال پدر و مادری که فرزند خود را به این خوبی تربیت کردهاند و چنین فرزند حرف گوشکنی دارند. اما آیا واقعا همینطور است و باید به حال این پدر و مادرها غبطه خورد؟
کودکان در پروسه رشد عاطفی خود نیاز دارند گاهی مقابل پدر و مادر قرار بگیرند و موافق آنها نباشند تا فردیت خود را شکل دهند و رشد کنند. در غیر این صورت پروسه رشد آنها دچار اختلال میشود. به بیان سادهتر اگر کودک هیچ وقت مخالف پدر و مادر نباشد و همیشه از آنها پیروی و حرفشنوی داشته باشد، از فکر خودش استفاده نمیکند و نمیاندیشد که چه چیزی را دوست دارد یا چه چیزی را دوست ندارد؟ چه لباسی بپوشد؟ در چه رشتهای درس بخواند؟ با چه دوستانی معاشرت کند و با چه افرادی در ارتباط باشد؟ چه تفریحهایی را انتخاب کند و چه زمانی «نه» بگوید؟
در واقع در شرایطی که کودک چشم و گوش بسته و فرمانبردار باشد و به همه حرفهای والدین و بقیه بزرگترهایش پاسخ مثبت بدهد، قدرت تصمیمگیری، انتخاب و خلاقیت خود را از دست میدهد. این بچهها چون هرگز مخالف نظر پدر و مادر کاری را انجام ندادهاند و اشتباهی مرتکب نشدند، نمیتوانند پیشبینی کنند که اگر کاری را به شیوهای متفاوت و برخلاف نظر دیگران انجام دهند چه اتفاقی میافتد و دیگران چه رفتاری با او دارند؟ در نتیجه به مرور از اشتباه کردن و پذیرفتن ریسک انجام یک رفتار برآمده از انتخاب و تحلیل خود میترسند و نمیتوانند بدون نظر دیگران هیچ تصمیمی بگیرند و کاری انجام دهند. در حالی که اشتباهها بخشی از فرآیند یادگیری و کسب تجربه هستند.
افراد از اشتباههای خود درسهای زیادی برای موفقیتها و تجربههای بزرگتر در آینده میگیرند. بچههای خوب در سن بزرگسالی هم در روابطی قرار میگیرند که بیشتر تمایل دارند دنبالکننده و پیرو باشند. زیر قدرت ابراز عقیده و نظر ندارند. همچنین این افراد عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی دارند و نمیوانند به دیگران حتی در کارهایی که دوست ندارند انجام دهند «نه» بگویند و قاطعانه رفتار کنند.
البته ممکن است این گروه از بچهها از نظر درسی شرایط مناسبی داشته باشند و موفق باشند. اما از نظر روحی و روانی شرایط خوبی نخواهند داشت و آمادگی زیادی برای استرس و افسردگی و رفتارهای پرخطر دارند. والدین این بچهها که در کودکی به آنها افتخار میکنند، به خود میبالند و خوشحال هستند از این که فرزندشان بدون آنها هیچ کاری انجام نمیدهد، اما بعدها از این که چنین فرزندان چشم و گوش بستهای تربیت کردهاند که همه چیز را بدون تامل میپذیرد پشیمان میشوند.
این بچهها بیشتر در خانوادههایی تربیت میشوند که سبک فرزندپروری آنها مستبدانه و دیکتاتوری است و والدین کنترل شدید بر فرزند خود دارند و قوانین سختگیرانه برای آنها وضع میکنند. همین وضع سبب میشود رشد کودک محدود شود. در این خانوادهها بچهها مجبورند بدون چون و چرا دستورهای والدین را اجرا کنند و شخصیت، احساسات، تمایلات و خواستههای کودک مورد توجه والدین نیست.
در چنین خانوادههایی خوب بودن برای بچهها یک انتخاب نیست، بلکه شرط لازم برای زندگی و دریافت تحسین، توجه، احترام و علاقه است. گاهی نیز خود پدر یا مادر افرادی دنبالهرو، بیحوصله و افسرده هستند و نمیتوانند رفتار کودک را بپذیرند و به او حق انتخاب دهند. در این وضعیت اگر فرزندشان اشتباهی انجام دهد یا رفتاری مغایر با نظر آنها داشته باشد، او را مورد تنبیه و توبیخ قرار میدهند.
البته این مطالب به این معنی نیست که والدین فرزند خود را آزاد بگذارند تا در هر موضوعی طبق خواسته خود عمل کند و نافرمان و سرکش باشد. چرا که این کودکان هم رشد همه جانبه نخواهند داشت و در آینده بیمسئولیت و خودمحور میشوند.
در واقع والدین باید در زندگی کودک خود نقشی مثبت و مؤثر داشته باشند و دلیل کارها و قوانینی که وضع میکنند را برای بچهها بیان کنند. همچنین بر عملکرد فرزند خود نظارت داشته باشند تا فرزندان وظایف خود را به درستی انجام دهند. در این شیوه والدین مشاور و راهنمای کودک خود هستند و هر جا که فرزند نیاز به راهنمایی و حمایت داشت به او کمک میکنند. این والدین به فرزندان خود میآموزند پیش از انجام هر عملی فکر کنند و مسئولیت انجام عمل خود را به عهده بگیرند. همچنین در این خانوادهها، فرزندان از اشتباه کردن نمیترسند و مسائل را با گفتوگو و بدون اجبار، تهدید، توهین، تنبیه و مشاجره حل میکنند. نتیجه این رفتار پرورش فرزندانی مسئولیتپذیر و با اعتماد به نفس است که خودشان مسئولیت اعمال و رفتارها خود را میپذیرند، به موقع «نه» میگویند و افرادی موفق، مستقل و شاد هستند که در موقعیتهای لازم میتوانند درست تصمیمگیری کنند.