شلیک خاطرات بر بستر امواج رادیو
واژه روز - علی احسانی: فیلمساز کهنهکار وطنی در آستانه 80 سالگی چنان از زمین و زمانه شاکی است که قهرمان اثرش را با سلاح محبوبش – چاقوی ضامن دار دسته سفید زنجون – داخل گود بیمرامیها و بیعدالتیها هل میدهد و حمام خونی راه میاندازد و بدمنها را چنان کاردآجین میکند که شتکهای آن بر روح و روان بیننده نقش بسته و او را تا مدتی رها نمیکند.
هر چه قدر مسعودکیمیایی در «خون شد» یک طرفه تیشه آورد و اره کشید؛ در سانس دوم روز چهارم جشنواره فیلمساز آبادانی قصهای بکر و فراموش شده از زمان مقاومت مردم شریف این شهر را در آن شرایط بحرانی و حساس با جادوی سینما مصور کرد. «آبادان یازده 60 » به نوعی تصویر تازهای از افراد رسانهای است که نقش آنان در مقاومت برابر دشمن این بار از منظر تازهای مرور شده است.
ضیافت فلاکت
غیرت و مردانگی این بار در دهه 90 با چاقوی ضامندار فضلی (سعید آقاخانی) نقش خون را بر پرده نقرهای مصور میکند. فضلی در «خون شد» برای کیمیایی همان «قیصر» است که بعد از 5 دهه پاشنهها را ورکشیده و از ناکجاآبادی آمده تا حقِ پدر، خواهران و برادر روانپریش خود را از برادران آبمنگل روزگار که در این فیلم در ردای «جعفر گلاب» و دار و دستهاش ظاهر شدهاند بستاند. فیلمساز از نخستین نمای فیلمش با ضرب زنگ زورخانه، و رعد و برق به استقبال خانه ویران شدهای میرود که اسکلت زندگی در آن در حال فروپاشی است.
فیلمساز در همان بدو امر فضلی را زیر باران تطهیر میکند؛ مردی که بعد از 8 سال برگشته و هیچ کس نمیداند چرا یهو غیبش زده و چرا اکنون برگشته که چراغ نیمسوز در حال خاموشی خانواده را منور کند. مادر ناتنی (نسرین مقانلو) و پدر نوازنده (اکبر معززی) «قیصر» دهه نودی را شیر فهم میکنند که به «فاطی» (لیلا زارع) خواهرش تجاوز شده و «شراره» خواهر دیگر قربانی هوا و هوس پسر سرهنگ صاحب ملک شده و «مرتضی» (سیامک صفری) برادر شاعر پیشهاش که از شاعری فقط یک جلد کتاب
«باغ آینه» شاملو - بعد از درمان زورکی از بازار میخرد - به جنون دچار شده است.
در این سمفونی فلاکت و مصیبتی که اعضای خانواده نوازندگان آن هستند؛ فضلی در جایگاه رهبر ارکستر آمده تا از فالش زدن دیگر نوازندگان مهاجم جلوگیری کند. برادر روانپریش خود را با چند دیالوگ «مکش مرگ ما» که مختص آدمهای کیمیایی است درون «آرامسایشگاه» درمان سرپایی کرد و به کانون سرد و ملتهب خانواده باز گرداند.
کیمیایی قیصر زمانهاش را به حمام عمومی میفرستد تا برای ضیافت انتقام پاک و منزه شود. به جای نوشگاه فضلی را در قهوهخانه مقیم میکند تا با چرخ گاری، دست کج پدرش را جا بیاندازد. «فاطی» دهه 40 کیمیایی با خودکشی خود پرونده تجاوز برادران آبمنگل را برای قیصر باز گذاشت و این بار در دهه 90 «فاطی» خانم به جای خودکشی با اهرم اعتیاد زنده مانده تا فضلی انتقام سخت این بیناموسی را از خاطیان زمان بگیرد.
فضلی پاشنهها را ور میکشد و رد خواهرش را میزند و او را در سوادکوه مییابد. قیصر زمانه شاطر مازندرانی که مواد «فاطی» را تامین میکند در ولایت «رضا خان میرپنج» مثل او داخل تنور نانوایی میاندازد؛ بدون این که کسی مزاحم و پیگیرش شود! جلوی چشم هووی فاطی، جوان مازنی که به خواهرش پناه داده را کارد آجین میکند. بعد هم که خواهر و برادر به خانه میرسند فیلمساز با رعد و برق و باران فضلی و فاطی را تطهیر میکند.
فضلی از ناکجا آباد بازگشته که خانواده را گرد هم جمع کند و سند خانه را که دست یک بسازبفروش افتاده از چنگ زالوهای بلندمرتبهساز بیرون بکشد. در مرحله نخست تلاش دارد فاطی را ترک دهد، دکتری در کنار فاطی میگذارد که با موسیقیدرمانی و رقص و آواز میخواهد سم را از بدن معتاد بیرون بکشد.
جالب است که پدر خانواده به جای دکتر با چرخ گاری دست کج و آسیب دیدهاش را بعد از سالها جا میاندازد! ولی دخترش را با طب مدرن دوا و درمان میکند. البته اکسیر قر و قمیش دکتر (سیامک انصاری) بلافاصله جواب داده و فاطی خانم ردای عافیت به تن میکند؛ البته تماشاچی حق دارد به این سیرک و مضحکهای فیلمساز راه انداخته از ته دل بخندد!\
پرونده خونآلود خانواده با پروسه چاقوکشی با املاکیها و دار و دسته گلاب توسط فضلی و مرتضی با پس گرفتن سند خانه بسته میشود. قیصر دهه 90 که مأموریتش را انجام داده با زخمی که این بار از چاقوی رقیب خورده دوباره زیر باران تطهیر شد و به ناکجاآبادی توسط فیلمساز روانه میشود تا در صورت لزوم در آثار آتی کارگردان کهنهکار ما با چاقوی «ضامندار دسته سفید زنجون» دوباره رویت شده و رگ غیرتش در برابر بیعدالتیها و بیناموسیها کلفت شود!
در ترسیم اتمسفر خوفناک و هراسآلود «خون شد» نمیتوان از نقش تاثیرگذار «علیرضا زریندست» فیلمبردار قدیمی سینمای ایران غافل شد. «نسرین مقانلو» هم در نقش نامادری این خانواده فلاکتزده، پرسونای سابق خود در نقش زنهای مایهدار و اتو کشیده را کنار زده و تصویر تازهای از تواناییهای خود ارائه داده است.
شکستن امواج در «آبادان یازده 60»
یک موقعیت جذاب و بکر دستمایه روایتِ بخشی از تاریخ جنگ هشت ساله شده که فیلمساز 50 ساله آبادانی به خوبی توانسته به همشهریهای خود در «آبادان یازده 60» ادای دین کند. در بحبوحه سقوط خرمشهر توسط عراقیها تنها کانال ارتباطی مردم و رزمندهها رادیو نفت آبادان است، رادیویی که چند طیف آدم که بین تیپ و شخصیت در نوسان هستند برای سرپا نگهداشتن رادیو از جان مایه میگذارند. چانهزنیهای «بهمن» - رئیس رادیو - با «مسعود» فرمانده سپاه برای تخلیه رادیو از همان ابتدای امر تنور منازعات فردی و بیرونی آدمهای قصه را داغ نگه میدارد.
«نبی» گوینده خبرها با صدابردار ارمنی مشکل دارد. او با مریم هم که همکارش شده از درِ منازعه وارد شده و خود را در مقام عقل کلی میبیند تا بر اوضاع تسلط یابد، در صورتی که درایت اصلی را «بهمن» با سکوت و آرامش خود در فضای رادیو رقم میزند.
بیشک برگ برنده فیلمساز در این فضای ملتهب شخصیت به شدت متفاوت، باورپذیر «مُسیو ادیک» صدابردار قدیمی رادیو نفت است که «حسن معجونی» استادانه این آدم را بر پرده نقرهای جان و حیات بخشیده است. اغلب رخدادهای فیلم در فضای بسته استودیوی رادیو، اتاق صدا و اتاق آرشیو سپری میشود، اما فیلم هیچگاه از ریتم نمیافتد. بعد از هر موقعیت ملتهب، فیلمساز یک فضای تنفس و استراحت در داستان طراحی کرده؛ در این موقعیت تنفسی خیلی راحت مخاطب با گذشته و شناسنامه شخصیتها آشنا میشود. با حضور «نرگس» نامزد بهمن، شرایط تازهای در مسیر حرکت شخصیت اصلی برای حفاظت از رادیو رقم میخورد.
سقوط خرمشهر موقعیت آبادان را به عنوان سد بعدی دفاعی در شرایط حساس قرار داده و فیلمساز به خوبی از تصاویر آرشیوی در لابهلای فیلم برای ترسیم فضای شهر بهره برده است. از سوی دیگر فیلمساز بخش مهمی از موقعیت جغرافیا و نفوذ دشمن را به اهرم دیالوگ و دادن اطلاعات مستقیم مختص کرده که برای مخاطب بومی شاید عادی و بدیهی باشد. ولی برای تماشاگری که از زیر و بم جغرافیایی آبادان اطلاعی ندارد، این مهم به ابهامی تبدیل میشود که به واقع سنگینی حضور دشمن کماثر به نظر میرسد. وقتی در موقعیت تازه همزمان با قطع شدن سیمهای ارتباطی، فیلمساز قهرمانهایش را به بیرون میبرد دایره التهاب و فشار بیحد و حصر دشمن ملموس میشود.
وصل شدن کانال ارتباطی رادیو هزینه سختی را به همراه دارد که این پایان تراژیک با صدای ضبط شده بهمن نشانگر ساری و جاری بودن کسانی است که در این امر مهم جان خود را فدا کردهاند.
«آبادان یازده 60» فیلم خوشساخت و بیادعایی است که یکبار دیگر بر اهمیت و کارکرد رسانه صحه گذاشت و از این تاثیرگذاران گمنام تجلیل ویژهای کرد. فیلم طراحی صحنه مقبولی دارد؛ ترسیم و طراحی اتمسفر آبادان دهه 60 کار بسیار مشکلی است که سازندگان این فیلم به نیکی از عهده آن بر آمدهاند.